کتاب ايقان
مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی آلمان، هوفمايم، آلمان | حضرت بهاءالله |
صفحات ۱۶۵-۱۷۰
|
|
277 |
باری، اميدواريم که اهل بيان تربيت شوند و در هوای
روح طيران نمايند و در فضای روح ساکن شوند، حقّ را از غير
تميز دهند و تلبيس باطل را به ديده بصيرت بشناسند.
اگر چه در اين ايّام رائحه حسدی وزيده که قسم به مربّی
وجود از غيب و شهود که از اوّل بنای وجود عالم، با اينکه آن
را اوّلی نه، تا حال چنين غلّ و حسد و بغضائی ظاهر نشده و
نخواهد شد. چنانچه جمعی که رائحه انصاف را نشنيدهاند
رايات نفاق برافراختهاند و بر مخالفت اين عبد اتّفاق نمودهاند
و از هر جهت رمحی آشکار و ازهر سمت تيری طيّار. با
اينکه با احدی در امری افتخار ننمودم و به نفسی برتری
نجستم. مع هر نفسی مصاحبی بودم در نهايت مهربان و رفيقی
به غايت بردبار و رايگان. با فقراء مثل فقراء بودم و با علماء
١٦٦
و عظماء در کمال تسليم و رضا. مع ذلک فَوَاللّه الَّذی لا إله إلّا
هُو با آن همه ابتلاء و بأساء و ضرّاء که از اعداء و اولی
الکتاب وارد شد نزد آنچه از احبّاء وارد شد معدوم صرف
است و مفقود بحت.
|
278 |
باری، چه اظهار نمايم که امکان را اگر
انصاف باشد طاقت اين بيان نه. و اين عبد در اوّل ورود اين
ارض چون فی الجمله بر امورات محدثه بعد اطّلاع يافتم، از
قبل مهاجرت اختيار نمودم و سر در بيابان های فراق نهادم و
دو سال وحده در صحراهای هجر بسر بردم و از عيونم عيون
جاری بود و از قلبم بحور دم ظاهر. چه ليالی که قوت دست
نداد و چه ايّام که جسد راحت نيافت. و با اين بلايای نازله و
رزايای متواتره فوَالَّذی نفسی بِيَدِهِ کمال سرور موجود بود و
نهايت فرح مشهود. زيرا که از ضرر و نفع و صحّت و سقم
نفسی اطّلاع نبود. به خود مشغول بودم و از ما سوی غافل. و
غافل از اينکه کمند قضای الهی اوسع از خيال است و تير
تقدير او مقدّس از تدبير. سر را از کمندش نجات نه و
اراده اش را جز رضا چاره ای نه. قسم به خدا که اين مهاجرتم
را خيال مراجعت نبود و مسافرتم را اميد مواصلت نه. و
مقصود جز اين نبود که محلّ اختلاف احباب نشوم و مصدر
انقلاب اصحاب نگردم و سبب ضرّ احدی نشوم و علّت حزن
قلبی نگردم. غير از آنچه ذکر شد خيالی نبود و امری منظور
١٦٧
نه. اگرچه هر نفسی محملی بست و به هوای خود خيالی نمود.
باری، تا آنکه از مصدر امر حکم رجوع صادر شد و لابدّاً
تسليم نمودم و راجع شدم.
|
279 |
ديگر قلم عاجز است از ذکر آنچه
بعد از رجوع ملاحظه شد. حال دو سنه می گذرد که اعداء در
اهلاک اين عبد فانی به نهايت سعی و اهتمام دارند چنانچه
جميع مطّلع شدهاند. مع ذلک نفسی از احباب نصرت ننموده و
به هيچ وجه اعانتی منظور نداشته. بلکه از عوض نصر، حزن ها
که متوالی و متواتر قولاً و فعلاً مثل غيث هاطل وارد می شود.
و اين عبد در کمال رضا جان بر کف حاضرم که شايد از
عنايت الهی و فضل سبحانی اين حرف مذکور مشهور، در
سبيل نقطه و کلمه عليا فدا شود و جان در بازد. و اگر اين
خيال نبود فَوَالَّذی نَطَقَ الرُّوحُ بِاَمرِه، آنی در اين بلد توقّف
نمی نمودم وَکَفی بِاللّهِ شَهيداً. اَختِمُ القَولَ بلا حَولَ وَ لا
قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ وَ إنّاللِّهِ و إنّا اِليهِ راجِعُون.
|
280 |
صاحبان
هوش که از صهبای حبّ نوشيدهاند و گامی به کام نفس برنداشتهاند دلائل و
برهان و حجّت را که جميع مشعر بر اين امر بديع و ظهور
منيع الهی است اظهر از شمس در فلک چهارم مشاهده نمايند.
حال اعراض خلق را از جمال الهی و اقبالشان را به هوای
نفسانی ملاحظه فرمائيد. با همه اين آيات متقنه و اشارات
محکمه که در ثقل اکبر که وديعه ربّانيّه است در بين عباد و
۱۶۸
اين احاديث واضحه که اصرح از بيان و تبيان است، از همه
غافل و معرض شدهاند و چند حديث که به ادراک خود مطابق
نيافتهاند و معنی آن را ادراک ننمودهاند متمسّک به ظاهر آنها
شده و از سلسال خمر ذی الجلال و زلال بی زوال جمال لايزال
محروم و مأيوس ماندهاند.
|
281 | |
282 |
باری، تحيّر است از اين عباد که چگونه با اين اشارات
واضحه لائحه از حقّ احتراز نمودهاند. مثلاً ذکر حزن و سجن
و ابتلاء که بر آن خلاصه فطرت الهی وارد شد در اخبار قبل
ذکر شده. فِی البِحار : "إنَّ فی قائِمِنا اَربَعَ علاماتٍ من اَرْبَعَةِ نَبيٍّ
مُوسی و عيسی و يُوسُفَ وَ مُحَمَّدٍ. امّا العَلامَةُ مِن موسيَ الخَوفُ
و الانتظار. وَ اَمّا العَلامَةُ مِن عيسی ما قالُوا فی حَقِّهِ. و
العَلامَةُ مِن يُوسُفَ السِّجنُ وَ التَّقيَّةُ. وَ العَلامَةُ مِن
مُحَمَّدٍ يَظْهَرُ بِآثارٍ مِثلِ القرآنِ. " با اين حديث به اين محکمی که
جميع امورات را مطابق آنچه واقع شده ذکر فرمودهاند مع ذلک احدی متنبّه نشده و
گمان ندارم که بعد هم متنبّه شوند إلّا مَن شاءَ رَبُّکَ. إنَّ اللّهَ مُسمعُ
مَن يَشاءُ و ما اَنَا بِمُسمعِ مَن فِی القُبور.
|
283 |
۱۶۹
و بر آن جناب معلوم بوده که اطيار هويّه و حمامات ازليّه را
دو بيان است. بيانی بر حسب ظاهر، بی رمز و نقاب و
حجاب فرموده و می فرمايند تا سراجی باشد هدايت کننده و
نوری راه نماينده، تا سالکين را به معارج قدس رساند و طالبين
را به بساط انس کشاند چنانچه مذکور شد از روايات
مکشوفه و آيات واضحه. و بياناتی با حجاب و ستر فرموده و
می فرمايند تا مُغلّين آنچه در قلب پنهان نمودهاند ظاهر شود و
حقايقشان باهر گردد. اين است که صادق بن محمّد
می فرمايد: "واللّهِ لَيُمَحَّصُنَّ وَاللّهِ لَيُغَربَلُنَّ." اين است ميزان
الهی و محک صمدانی که عباد خود را به آن امتحان می فرمايد.
و احدی پی به معانی اين بيانات نبرد مگر قلوب مطمئنّه و
نفوس مرضيّه و افئده مجرّده. و مقصود در امثال اين گونه
بيانات، معانی ظاهريّه که مردم ادراک می نمايند نبوده و
نيست. اين است که می فرمايد: "لِکُلِّ عِلمٍ سَبعُونَ وَجهاً وَ
لَيسَ بَينَ النّاسِ إلّا واحِدٌ و إذا قامَ القائمُ يَبُثُّ باقِی الوُجُوه
بَينَ النّاسِ." و اَيضاً قالَ: "نَحنُ نَتَکَلَّمُ بِکَلِمَةٍ و نُريدُ مِنها
إحدی وَسَبعينَ وَجهاً وَلَنا لِکُلِّ مِنهَا المَخرَجُ."
|
284 |
باری، ذکر
اين مراتب برای آن است که از بعضی روايات و بيانات که در
عالم ملک آثار آن ظاهر نشده مضطرب نشوند و حمل بر عدم
ادراک خود نمايند نه بر عدم ظهور معانی حديث زيرا که نزد
۱۷۰
آن عباد معلوم نيست که مقصود أئمّه دين چه بود چنانچه از
حديث مستفاد می شود. پس بايد عباد به اين گونه عبارات،
خود را از فيوضات ممنوع نسازند و از اهلش سؤال نمايند تا
اسرار مستوره، بلا حجاب ظاهر و واضح شود.
|
285 |
و ليکن احدی از
اهل ارض مشاهده نمی شود که طالب حقّ باشد تا آنکه در
مسائل غامضه رجوع به مظاهر احديّه نمايد. کلّ در ارض
نسيان ساکن و به اهل بغی و طغيان متّبع. وَلکنّ اللّهَ يَفعَلُ
بِهِم کَما هُم يَعمَلون و يَنْساهم کما نَسَوا لِقائَه فی اَيّامِهِ وَ
کَذلِکَ قُضِيَ عَلَی الَّذين کَفَرُوا و يُقضَی عَلَی الَّذين هُم کانوا
بِآياتِهِ يَجحَدُونَ.
|
286 | |
287 | |
288 | |
289 | |
290 |
۱. | [ سوره زخرف، آيه ٣٦ ] [ بازگشت به مرجع] |
۲. | [ سوره طه، آيه ١٢٤ ] [ بازگشت به مرجع] |
No comments:
Post a Comment