یکی از مناجاتهای جناب طاهره ( قرّة العین )
الهى آنچه مرا بايد از تو آيد و آنرا که تو شايد غيرت نبايد. الهى ابداع فرمودى آنرا که خود خواستى و او را با نيّت خود آراستى پس در مقام ادائش خواستى. الهى شهادت مى دهم که قيام فرمود براستى و بيان ف
رمود آنچه خواستى. الله نصرتش از که و سرّ دعوتش از که جويم. الهى نمىبينم جز ذات پاک بىمثالت متمکّنى که از وى استعانت جويم و نمىيابم سواى وجه فعّالت مقتدرى تا طلب فتح نمايم.
الهى تو ابداع فرمودهاى و تو اختراع نمودهاى. تو امر بقيام نمودهاى و آنچه را خود خواستى آوردهاى. بايد نصر تمام و شايد انجاز زمام و آيدت نظم انتظام اى مليک علاّم و اى حبيب اهل مقام. نيست غيرت موجود تا لب بانا المقصود گشايد و سوايت نيست و نابود کى از او کار بود آيد.
درياب که نصر تو بر تو رواست و بگير که حقّ تو تو را سزاست. اى بفداى محبّان وجه جلالت که بجز تو و حبّ تو شيئ ديگر را نخواستند و بقربان عارفان بزم وصالت که بجز تو نظر ننمودند وشيىء ديگر نجستند. چون از مشعر مصفّا که بهمان آن بدع فرمودى در آن لقاء ترا ديدند و از غيرت بالکلّيه رهيدند و چون بجذبالّطرف در حين تمکّنت بر مسند عطاء رسيدند و از کلّ فى کلّ وارهيدند زهى شرافت کبرى و حبّذا از اين سلطنت عظمى که مخصوص خصيصان گرديد و بايشان از کرمات مليک اعلی رسيد. اللهاکبر که بدء و انتهائى لاجل فيوضات نازله از مصدر فضل ايشان غيرمقدّر و غايت بدائى از جهت نفاد عطيّياتشان غيرمصوّر. لله الحمد حبيب العارفين که اظهار خداوندى خود فرمود و ابراز فيض لايتناهى خود نمود که احدى را از ذرّات وجود از آشاميدن از کأس وجود از برکت احرف جود وانگذاشت و در نزد کلّ کائنات از انعام لايتناهيه مشهود از فضل يوم موعود گذاشت. مىگويم آنچه را گوئى و الحمد لله ربّالعالمين. طاهره
الهى آنچه مرا بايد از تو آيد و آنرا که تو شايد غيرت نبايد. الهى ابداع فرمودى آنرا که خود خواستى و او را با نيّت خود آراستى پس در مقام ادائش خواستى. الهى شهادت مى دهم که قيام فرمود براستى و بيان ف
رمود آنچه خواستى. الله نصرتش از که و سرّ دعوتش از که جويم. الهى نمىبينم جز ذات پاک بىمثالت متمکّنى که از وى استعانت جويم و نمىيابم سواى وجه فعّالت مقتدرى تا طلب فتح نمايم.
الهى تو ابداع فرمودهاى و تو اختراع نمودهاى. تو امر بقيام نمودهاى و آنچه را خود خواستى آوردهاى. بايد نصر تمام و شايد انجاز زمام و آيدت نظم انتظام اى مليک علاّم و اى حبيب اهل مقام. نيست غيرت موجود تا لب بانا المقصود گشايد و سوايت نيست و نابود کى از او کار بود آيد.
درياب که نصر تو بر تو رواست و بگير که حقّ تو تو را سزاست. اى بفداى محبّان وجه جلالت که بجز تو و حبّ تو شيئ ديگر را نخواستند و بقربان عارفان بزم وصالت که بجز تو نظر ننمودند وشيىء ديگر نجستند. چون از مشعر مصفّا که بهمان آن بدع فرمودى در آن لقاء ترا ديدند و از غيرت بالکلّيه رهيدند و چون بجذبالّطرف در حين تمکّنت بر مسند عطاء رسيدند و از کلّ فى کلّ وارهيدند زهى شرافت کبرى و حبّذا از اين سلطنت عظمى که مخصوص خصيصان گرديد و بايشان از کرمات مليک اعلی رسيد. اللهاکبر که بدء و انتهائى لاجل فيوضات نازله از مصدر فضل ايشان غيرمقدّر و غايت بدائى از جهت نفاد عطيّياتشان غيرمصوّر. لله الحمد حبيب العارفين که اظهار خداوندى خود فرمود و ابراز فيض لايتناهى خود نمود که احدى را از ذرّات وجود از آشاميدن از کأس وجود از برکت احرف جود وانگذاشت و در نزد کلّ کائنات از انعام لايتناهيه مشهود از فضل يوم موعود گذاشت. مىگويم آنچه را گوئى و الحمد لله ربّالعالمين. طاهره
No comments:
Post a Comment